کد مطلب:233475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

دریغ و درد
حالا باید پرسید آیا مسلمانی هست كه با مطالعه ی این حقایق و درك زیان بزرگی كه جامعه ی مسلمین - بلكه بشریت - از فاجعه ی غصب خلافت متحمل گردید، افسوس نخورد؟!



[ صفحه 158]



حقایق عظیمی كه در این صفحات بر زبان قلم جاری گشت، تنها با قطرات اندكی از اقیانوس بی كران فضایل و كمالات امامان ماست و دریغ و درد كه غاصبان بد كردار و حریصان طمع كار، این معادن علم و حكمت، طهارت و قداست، حلم و بردباری سخاوت و شجاعت، زهد و عبادت و عطوفت و رأفت را از صحنه خارج كردند و تا به امروز بشریت را از نعمت رهبری آنان محروم ساختند و مسلمانان سست پیمانی كه بارها و بارها فضایل بی شمار علی علیه السلام را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده بودند و ماجرای بیعت غدیر را به خوبی به یاد داشتند، هیچ نگفتند و ترجیح دادند این حقیقت بزرگ را یاد آور نشوند، در حالی كه حتی اگر بیانات صریح و روشن رسول اكرم صلی الله علیه و آله در امر خلافت و جانشینی امیرالمؤمنین نیز نبود، سزاوار بود به فرمان قرآن گردن می نهادند كه رهبری و امامت را جز برای انسانی عالم [1] و شجاع و نیرومند [2] نمی پذیرد. آیا در میان ایشان دانشمندتر از علی علیه السلام یافت می شد؟ [3] و آیا كسی توانسته بود در شجاعت، گوی سبقت را از او برباید؟

هم او كه پیامبر در غزوه ی خندق درباره اش فرمود:

فردا پرچم را به دست مردی می دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست می دارند، مردی شجاع و حمله ور كه هرگز فرار نمی كند و خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است [4] .



[ صفحه 159]



و فردای آن روز در برابر گردنهای كشیده ی اصحاب، رسول اكرم صلی الله علیه و آله تنها پرچم را به دست پر اقتدار علی علیه السلام سپرد.

حق آن است كه آنان، چنانچه سیره ی رسول اكرم را نیز دنبال می كردند، در می یافتند كه حضرت تنها به گفتار اكتفا نكرده، بلكه در عمل نیز شایستگی علی علیه السلام را به اثبات رسانده است. پیامبر صلی الله علیه و آله در تمام دوران زندگیش، هرگز كسی را بر علی علیه السلام ریاست و فرماندهی نبخشید، در حالی كه برخی از اصحاب را بارها بر بعضی دیگر ریاست می داد؛ مانند فرماندهی دادن عمر و بن عاص بر ابوبكر و عمر در غزوه ذات السلاسل [5] و نیز ریاست دادن نوجوانی به نام اسامة بن زید بر آنان، اما علی بن ابی طالب علیه السلام در هیچ اعزامی حضور نداشت، جز این كه امیر و فرمانده بود. حتی روزی كه حضرت رسول صلی الله علیه و آله دو گروه را اعزام فرمود، به علی علیه السلام امارت یك گروه و به خالد بن ولید ریاست گروه دیگر را واگذار نموده و فرمود: اگر دو سپاه متفرق و از یكدیگر جدا شدید، هر یك بر سپاهیان خود فرماندهی كنید، ولی اگر یك جا جمع شدید، علی فرمانده كل سپاهیان باشد.

آری! پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله تمامی تلاش خویش را مبذول داشت تا به مسلمین ثابت كند كه علی علیه السلام، پس از او ولی و امیر همه ی مؤمنان است. پس سزاوار نبود كسی را بر او مقدم بدارند، اما چنین كردند و متأسفانه مسلمین از این كه علی كنار زده شد، بسیار زیان دیدند و تا امروز همچنان

از آنچه در گذشته كاشته اند، ثمره ی بد برداشت می كنند.

اگر علی علیه السلام به خلافت رسیده بود، در طول مدت سی سال، بسان پیامبر صلی الله علیه و آله و بدون هیچ تغییر و تبدیلی در فرامین و احكام الهی، میان امت حكومت



[ صفحه 160]



می كرد، ولی ابوبكر و عمر خودشان در برابر نص صریح قرآن و نبی اكرم به رأی خود اجتهاد كردند و مردم كار آنها را به عنوان سنتی واجب الاتباع پذیرفتند و هنگامی كه عثمان به خلافت رسید، آن قدر در احكام جعل و تحریف كرد كه گفته شد: او با كتاب خدا و سنت رسول و سنت ابوبكر و عمر مخالفت كرده است و اصحاب - به عنوان اعتراض - علیه او قیام و انقلابی همگانی بر پا نمودند كه منجر به مرگ او و ایجاد فتنه ای بزرگ در میان امت اسلامی گردید و تا امروز زخمش بهبود نیافته است.

ولی علی بن ابی طالب علیه السلام به كتاب خدا و سنت رسولش مقید بود و سر سوزنی از آن فراتر نمی رفت و بزرگترین دلیل ما بر این ادعا، مخالفتش با پذیرفتن خلافت بود (در آنجا كه با او شرط كردند طبق كتاب خدا و سنت رسول و سنت خلفا عمل كند! ولی حضرت فرمود: تنها بر طبق كتاب خدا و سنت رسولش رفتار خواهم كرد.) [6] .

افسوس كه علی علیه السلام را كه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله او را به هزار باب از دانش - كه از هر بابی، هزار باب گشوده می شد - اختصاص داد [7] ، خانه نشین كردند و كسانی را به خلافت مسلمین گماردند كه حتی بسیاری از احكام ظاهری قرآن را نیز نمی دانستند، چه رسد به این كه از تأویل آیات آگاه باشند. به عنوان نمونه بخاری و مسلم در صحیح خود در باب تیمم آورده اند كه در ایام خلافت عمر بن خطاب، شخصی از وی سئوال كرد: ای امیرمؤمنان! من جنب شدم و آب نیافتم، باید چه كنم؟ عمر گفت: نماز نخوان! او همچنین حكم «كلاله» [8] را



[ صفحه 161]



نمی دانست تا وقتی كه از دنیا رفت و همواره می گفت: ای كاش این نكته را از رسول خدا پرسیده بودم. در حالی كه هر دو مسأله در قرآن ذكر شده است. حال اگر عمر - كه اهل سنت او را از الهام شدگان و دارای سطح علمی والا می دانند - چنین باشد، حساب دیگران - بی آنكه علم و دانشی داشته باشد و یا از كتاب خدا چیزی بفهمند در دین بدعتها گذارده و تنها به اجتهاد شخصی خویش اكتفا می كردند - روشن است.

البته لازم به ذكر است كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام هرگز از توضیح موارد دشوار و اختلاف انگیز در میان امت فرو گذار نبوده و پیوسته مرجع اصحاب در تمام مسایل مشكل و دشوار بود و هرگاه فرصتی می یافت، توضیح می داد، نصیحت می كرد و مشكلات مردم را حل می نمود، ولی آنها هر چه را كه با هواهای نفسانیشان سازگار بود، از او می گرفتند و آنچه كه با سیاستشان مخالف بود، كنار می گذاردند و تاریخ بهترین گواه ما در این مسأله است.

اگر برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام میسر شده بود كه سی سال طبق سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردم حكومت كند، امروز اسلام، جهان را فرا گرفته بود و عقیده ی متین و محكم توحید در قلوب همگان جایگزین شده و فتنه های كوچك و بزرگ رخ نمی داد. نه كربلایی پیش می آمد و نه عاشورایی و اگر سایر ائمه اهل بیت كه پیامبر آنان را به عنوان اوصیا بعد از امیرالمؤمنین معرفی فرموده بود، حاكم و زمامدار مسلمین می شدند، دنیا نه چنین بود كه امروز مشاهده می كنیم، ولی آزمونی بزرگ رخ داد كه در آن بسیاری مردود شدند.

و این است درد دل حضرت رضا علیه السلام: به كعبه سوگند! این مردم از حق تجاوز كردند.



[ صفحه 162]



كتاب خدا را پشت سر انداختند و از هوای نفس خویش تبعیت كردند، و در نتیجه خدای سبحان آنها را نكوهش كرد و دشمن داشت و تباهی شان داد. «چه كسی گمراهتر است از آن كه بی راهنمای الهی خود سرانه عمل می كند و براستی خداوند ستمكاران را راه ننماید». «هلاكت باد بر آنان و پروردگار كارهایشان را در بیراهه و گمراهی قرار داد».

و فرمود: «دشمنی بزرگی است در نزد خدا و ایمان آورندگان». این گونه است كه خداوند بر هر دل گردنكش جبار مهر می نهد.

سخنان سراسر نور حضرت رضا علیه السلام با سلام و صلوات بر پیامبر رحمت و خاندان پاكش پایان می پذیرد. ما نیز امروز به دنبال همه ی پیامبران و اوصیای ایشان، با دلی شوریده ایستاده و نگران راهیم، تا كی آن «دولت عدل و صلاح» آغاز شود و آن دوره ی «كمال و فلاح» فرا رسد، طالبان را جانی دیگر بخشد و مشتاقان را توانی بیشتر دهد.

به خدا سوگند اگر می دانستیم غیبت امام علیه السلام چه دردها به وجودمان داده؟ و چه زیانها به فهم و شعورمان رسانده؟ و چه اختلاف ها در میانمان افكنده؟ و چه بی سامانی ها در اجتماعمان فراهم آورده؟ و چه اندازه شناخت راه حق را دشوار ساخته؟ و چه شبهه ها ایجاد كرده؟ و چه اضطرابها و انحرافهایی را موجب شده؟ چگونه مؤمنان، خوار گشته و فاسقان عزت یافته اند؟ سراپای اهل دین را پریشانی و غربت فرا گرفته و خواستاران هدایت را همه بال و پر شكسته است.

به خدا سوگند كه اگر این همه عقب ماندگی از صلاح و رشد را در می یافتیم و آن همه نقص و عیب را درك می كردیم و اثر حضور امام را در اجتماع مسلمین می شناختیم و چاره ی همه ی بی چارگی ها را در ظهور او می دانستیم، از



[ صفحه 163]



فراق وی فریاد می كشیدیم و شب و روز به زاری از خدای، طلب ظهورش می كردیم و لب به خنده نمی گشادیم و در غیبت او به هیچ امری شادمان نبودیم.

پس با دلی دردمند، از خدای منان درخواست می كنیم كه امام ما را اذن ظهور بخشد و به یمن مقدم او ارواح ما را صفا و پاكی دهد و به عزت و عظمتش، زندگی ما را با عدل و ایمان و عمل صالح بیاراید و به قدرت تعلیم وی، ما را از راه ماندگان را به علم و فهم و كمال رساند.

اللهم انا نشكو الیك فقد نبینا صلواتك علیه و آله و غیبة و لینا و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علینا.


[1] يونس (10):35.

[2] بقره (2):247.

[3] در صفحات پيش ياد آور شديم كه بزرگان اصحاب در هر مشكلي به آن حضرت عليه السلام رجوع مي كردند، در حالي كه او هرگز، در هيچ مسأله اي به احدي رجوع نكرده است.

[4] صحيح بخاري 5 / 4 و 12 و صحيح مسلم 1872 / 4، حديث 35.

[5] سيره ي حلبيه، غزوه ذات السلاسل (حاشيه)، 231.

[6] جا دارد كسي بپرسد: چرا علي عليه السلام مي بايست به كتاب خدا و سنت رسولش مقيد باشد، در حالي كه ابوبكر و عمر ناچار به اجتهاد و تغيير در احكام الهي شدند؟!.

[7] منتخب كنزالعمال ج 5،ص 43،ينابيع المودة ص 73 و 77، تاريخ دمشق ج 2،ص 483.

[8] در معناي «كلاله» اختلاف است و ظاهرا به معناي وارث غير پدر و مادر و فرزند مي باشد. الكلالة اسم لما عدا الولد و الوالد من الورثة... مفردات راغب اصفهاني.